خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جمع کردن
[فعل]
to constrict
/kənˈstrɪkt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: constricted]
[گذشته: constricted]
[گذشته کامل: constricted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جمع کردن
منقبض کردن، محدود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
محدود کردن
مترادف و متضاد
bind
limit
squeeze
1.constricting rules and regulations
1. قوانین و مقررات محدود کننده
2.Her throat constricted and she swallowed hard.
2. او وقتی غذا را به سختی قورت داد گلویش منقبض شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
constraint
constrained
constrain
constitutionally
constitutionality
constricted
constriction
construct
constructed
construction
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان