خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به حالت ضربدری بودن
2 . ضربدری
3 . ضربدر
[فعل]
to criss-cross
/ˈkrɪs krɔːs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: criss-crossed]
[گذشته: criss-crossed]
[گذشته کامل: criss-crossed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به حالت ضربدری بودن
حالت ضربدری داشتن
1.Railway lines criss-cross the countryside.
1. خطوط راهآهن به حالت ضربدری از روستا رد شده بودند.
[صفت]
criss-cross
/ˈkrɪs krɔːs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more criss-cross]
[حالت عالی: most criss-cross]
2
ضربدری
متقاطع
a criss-cross pattern
یک الگوی ضربدری
[اسم]
criss-cross
/ˈkrɪs krɔːs/
قابل شمارش
3
ضربدر
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
crispy
crispen
crispbread
crisp
cripps pink
crisscross
critic
critical
critically
criticize
کلمات نزدیک
crispy chips
crispy
crispbread
crisp
crisis
criss-crossing
criteria
criterion
critic
critical
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان