خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انتقاد کردن
[فعل]
to criticize
/ˈkrɪtɪˌsaɪz/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: criticized]
[گذشته: criticized]
[گذشته کامل: criticized]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
انتقاد کردن
نکوهش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
انتقاد کردن
ایراد گرفتن
خرده گرفتن
نکوهش کردن
نقد کردن
عیب گرفتن
مترادف و متضاد
censure
denounce
praise
1.All you ever do is criticize!
1. تنها کاری که میکنی انتقاد کردن است!
2.The film was criticized for being too violent.
2. از آن فیلم بهخاطر بیش از حد خشونتآمیز بودن، انتقاد شد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
critically
critical
critic
crisscross
criss-cross applesauce
croak
croatia
croatian
crochet
crocheting
کلمات نزدیک
criticism
critically
critical mass
critical
critic
critique
critter
croak
croat
croatian
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان