Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . کمی
2 . چرمماهی
3 . لمس کردن (سریع و آرام)
4 . به آرامی مالیدن (چیزی به روی چیز دیگر)
[اسم]
dab
/dæb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کمی
اندکی، قطرهای، لایه نازکی
مترادف و متضاد
dash
drop
spot
a dab of paint
کمی [قطرهای] رنگ
2
چرمماهی
1.A dab is a small flat fish.
1. چرمماهی یک ماهی کوچک صاف است.
[فعل]
to dab
/dæb/
فعل گذرا
[گذشته: dabbed]
[گذشته: dabbed]
[گذشته کامل: dabbed]
صرف فعل
3
لمس کردن (سریع و آرام)
1.She dabbed the cut with a cotton ball.
1. او آن زخم [بریدگی] را با (توپ) پنبهای لمس کرد.
توضیحاتی در رابطه با dab
این فعل اشاره دارد به عمل لمس کردن چیزی با یک شی نرم مثل حوله به طور مکرر (خشک کردن دست و صورت با حوله).
4
به آرامی مالیدن (چیزی به روی چیز دیگر)
1.She dabbed disinfectant on the cut.
1. او به آرامی ماده ضدعفونیکننده روی آن زخم مالید.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
da'wah
da gamma
d.o.a.
d.c.
d-layer
dab hand
daba
dabble
dabbler
dabbling duck
کلمات نزدیک
daae
da vinci
da
d.t.’s
d-lock
dabble
dabchick
dace
dachshund
dactyl
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان