[فعل]

to dabble

/dˈæbəl/
فعل ناگذر
[گذشته: dabbled] [گذشته: dabbled] [گذشته کامل: dabbled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (به‌صورت) تفننی کاری کردن

  • 1.She is a talented musician but is content to just dabble.
    1. او یک موسیقیدان بااستعداد است، اما فقط به تفننی کار کردن راضی است.

2 در آب فرو کردن (پا، دست و...) در آب حرکت دادن

  • 1.She dabbled her toes in the stream.
    1. او انگشت‌های پایش را در آب رودخانه حرکت داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان