خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عزل کردن
[فعل]
to depose
/dɪpˈoʊz/
فعل گذرا
[گذشته: deposed]
[گذشته: deposed]
[گذشته کامل: deposed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
عزل کردن
برکنار کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خلع کردن
عزل کردن
1.King Charles I was deposed from the English throne in 1646.
1. شاه چارلز اول در سال 1646 از تخت سلطنت انگلستان برکنار شد.
2.The president was deposed in a military coup.
2. رئیسجمهور در یک کودتای نظامی عزل شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
deposal
deportation
deport
depopulation
depopulate
deposed
deposit
deposit account
deposition
depositor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان