1 . متروکه 2 . درمانده
[صفت]

desolate

/ˈdɛsələt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more desolate] [حالت عالی: most desolate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متروکه مخروبه، خالی از سکنه

معادل ها در دیکشنری فارسی: برهوت خراب مخروبه
مترادف و متضاد deserted uninhabited
a desolate building on an island
یک ساختمان متروکه در یک جزیره

2 درمانده تنها و اندوهگین، فلاکت‌زده

مترادف و متضاد forlorn
  • 1.The thought that her husband did not want the baby made her feel utterly desolate.
    1. فکر اینکه شوهرش بچه را نمی‌خواست، باعث شد او به‌شدت احساس کند درمانده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان