خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . متروکه
2 . درمانده
[صفت]
desolate
/ˈdɛsələt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more desolate]
[حالت عالی: most desolate]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
متروکه
مخروبه، خالی از سکنه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برهوت
خراب
مخروبه
مترادف و متضاد
deserted
uninhabited
a desolate building on an island
یک ساختمان متروکه در یک جزیره
2
درمانده
تنها و اندوهگین، فلاکتزده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیکس
بینوا
خانهخراب
زار
زبون
ویران
مسکین
مترادف و متضاد
forlorn
1.The thought that her husband did not want the baby made her feel utterly desolate.
1. فکر اینکه شوهرش بچه را نمیخواست، باعث شد او بهشدت احساس کند درمانده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
desktop publishing
desktop
desk tidy
desk clerk
desk
desolation
despair
despairing
despairingly
desperado
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان