Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . ناامیدانه
2 . شدید
3 . درمانده
[صفت]
desperate
/ˈdes.pə.rət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more desperate]
[حالت عالی: most desperate]
1
ناامیدانه
عاجزانه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ناامید
مستاصل
مایوس
1.They made a desperate appeal for help.
1. آنها درخواستی عاجزانه برای کمک کردند.
2
شدید
مبرم
A desperate need for food
نیازی شدید به غذا
3
درمانده
بیچاره، مستأصل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
افتاده
درمانده
1.I had no money left and was desperate.
1. من پولی نداشتم و درمانده شده بودم.
تصاویر
کلمات نزدیک
desperado
despairingly
despairing
despair
desolation
desperately
desperation
despicable
despisable
despise
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان