Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . بهسختی
2 . ناامیدانه
[قید]
desperately
/ˈdes.pə.rət.li/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more desperately]
[حالت عالی: most desperately]
1
بهسختی
بهشدت
1.He was desperately ill.
1. او بهسختی بیمار بود.
2.He was desperately in love with her.
2. او بهشدت عاشقش بود.
2
ناامیدانه
از روی استیصال، با ناامیدی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نومیدانه
مایوسانه
1.They fought desperately for their lives.
1. آنها ناامیدانه برای جانشان جنگیدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
desperate
desperado
despairingly
despairing
despair
desperation
despicable
despisable
despise
despisingly
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان