خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناتوان
[صفت]
disabled
/dɪsˈeɪ.bəld/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more disabled]
[حالت عالی: most disabled]
1
ناتوان
معلول، ازکارافتاده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ازکارافتاده
معلول
مترادف و متضاد
crippled
handicapped
paralysed
physically challenged
able-bodied
1.mentally disabled
1. ناتوان ذهنی
2.Peter is disabled, he lost a leg in an accident.
2. "پیتر" معلول است، او یک پایش را در سانحهای از دست داد.
3.The accident left him severely disabled.
3. تصادف او را شدیدا ناتوان [عاجز] کرده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
disable
disability
dis
dirty trick
dirty rat
disablement
disabling
disabuse
disadvantage
disadvantaged
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان