خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ناپدیدی
[اسم]
disappearance
/ˌdɪs.əˈpɪr.əns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
ناپدیدی
مترادف و متضاد
appearance
1.A man was being questioned in connection with her disappearance.
1. از مردی در رابطه با ناپدیدی او بازجویی می شد.
2.the disappearance of the moon is near.
2. ناپدیدی ماه نزدیک است.
تصاویر
کلمات نزدیک
disappear
disallow
disagreement
disagreeably
disagreeable
disappoint
disappointed
disappointing
disappointing start
disappointment
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان