1 . دور 2 . غیرصمیمی
[صفت]

distant

/ˈdɪs.tənt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more distant] [حالت عالی: most distant]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دور دوردست

معادل ها در دیکشنری فارسی: دور دوردست نجوش
مترادف و متضاد far off faraway isolated remote near
  • 1.She could hear the distant sound of fireworks.
    1. او می‌توانست صدای آتش‌بازی (در) دوردست را بشنود.
a distant country
کشوری دور
the distant future
آینده دور

2 غیرصمیمی سرد (در برخورد با دیگران)

مترادف و متضاد aloof cold formal reserved friendly
  • 1.Pat sounded very cold and distant on the phone.
    1. (صدای) "پت" پشت تلفن خیلی سرد و غیرصمیمی بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان