خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اندوه
2 . (در معرض) خطر
3 . تنگدستی
4 . آزردن
[اسم]
distress
/dɪˈstrɛs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اندوه
اضطراب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حرج
مضیقه
مترادف و متضاد
agony
anguish
despair
pain
comfort
happiness
1.Long, unscheduled delays at the station cause distress to commuters.
1. تاخیرهای طولانی و بیبرنامه در ایستگاه باعث اضطراب مسافران شده بود.
2.The family was in great distress over the accident that maimed Kenny.
2. خانواده به خاطر تصادفی که باعث نقص عضو "کنی" شده بود در اندوه بزرگی بودند.
2
(در معرض) خطر
وضعیت اضطراری
مترادف و متضاد
danger
hardship
peril
trouble
safety
in distress
در معرض خطر
a ship in distress
کشتیای در معرض خطر
3
تنگدستی
دشواری، گرفتاری، مضیقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اضطرار
مترادف و متضاد
hardship
[فعل]
to distress
/dɪˈstrɛs/
فعل گذرا
[گذشته: distressed]
[گذشته: distressed]
[گذشته کامل: distressed]
صرف فعل
4
آزردن
رنج دادن، ناراحت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ناراحت کردن
مترادف و متضاد
bother
cause anguish to
upset
worry
calm
please
soothe
1.It distressed her to see her mother crying.
1. دیدن گریه کردنِ مادرش، او را آزرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
distraught
distrait
distraction
distracting
distracted
distressed
distressing
distribute
distribution
distributor
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان