[صفت]

distracted

/dɪˈstræktɪd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more distracted] [حالت عالی: most distracted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 حواس‌پرت گیج

معادل ها در دیکشنری فارسی: پریشان پریشان‌خاطر
  • 1.Luke looked momentarily distracted.
    1. "لوک" یک لحظه گیج شد.
  • 2.She seemed slightly distracted, as if something was worrying her.
    2. او اندکی حواس‌پرت به نظر می‌رسید، انگار چیزی او را نگران کرده بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان