خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سند
2 . مستند کردن
[اسم]
document
/ˈdɑkjəmɛnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سند
مدرک
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سند
مدرک
مترادف و متضاد
deed
legal paper
official paper
1.Newly discovered documents showed that the prisoner was obviously innocent.
1. اسنادِ به تازگی کشف شده نشان میدهد که زندانی به طور واضحی بیگناه بوده است.
2.The documents of ancient Rome have survived many centuries.
2. اسناد روم باستان قرنهاست که باقی مانده است.
legal/travel documents
اسناد قانونی/سفر
the relevant/important documents
مدارک مربوط/مهم
1. Copies of the relevant documents must be filed at court.
1. کپیهایی از مدارک مرتبط باید در دادگاه ضمیمه پرونده شوند.
2. We were reluctant to destroy important documents.
2. ما نسبت به نابود کردن اسناد مهم بیمیل بودیم.
[فعل]
to document
/ˈdɑkjəmɛnt/
فعل گذرا
[گذشته: documented]
[گذشته: documented]
[گذشته کامل: documented]
صرف فعل
2
مستند کردن
ثبت کردن، سند ارائه دادن
formal
مترادف و متضاد
file
record
register
to document something
چیزی را ثبت کردن/مستند کردن
1. Causes of the disease have been well documented.
1. دلایل بیماری به دقت ثبت شده است.
2. to document a claim
2. ادعایی را مستند کردن [برای ادعایی سند ارائه دادن]
تصاویر
کلمات نزدیک
docudrama
doctrine
doctrinaire
doctorate
doctoral advisor
documentary
documentation
documented
docusoap
dodder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان