خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گلدوزی کردن
[فعل]
to embroider
/ɪmˈbrɔɪdər/
فعل گذرا
[گذشته: embroidered]
[گذشته: embroidered]
[گذشته کامل: embroidered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
گلدوزی کردن
1.She embroidered tiny flowers on the baby's scarf.
1. او گل های کوچکی روی شال نوزاد گلدوزی کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
embrace
embouchure
embossment
emboss
embonpoint
embroidery
embroidery frame
embroidery hoop
embryo
emcee
کلمات نزدیک
embrace
emboss
embolism
embody
embodiment
embroidered
embroidery
embroiled
embryo
embryologist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان