خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مضاعف
[صفت]
excessive
/ɪkˈsɛsɪv/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more excessive]
[حالت عالی: most excessive]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مضاعف
فراوان، بیش از حد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هنگفت
زیادی
مفرط
کثیر
مترادف و متضاد
exorbitant
immoderate
superfluous
uncontrolled
controlled
moderate
1.Pollution of the atmosphere is an excessive price to pay for so-called progress.
1. آلوده کردن جو هزینهای مضاعف است که برای به اصطلاح پیشرفت میپردازیم.
2.The inhabitants of Arizona are unaccustomed to excessive rain.
2. ساکنین آریزونا به باران فراوان عادت ندارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
excesses
excess baggage
excess
excerpt
exceptionally
excessively
excessiveness
exchange
exchange money
exchange rate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان