1 . هیجان
[اسم]

excitement

/ɪkˈsɑɪt.mənt/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هیجان

معادل ها در دیکشنری فارسی: تب و تاب هیجان
مترادف و متضاد exciting sensation exhilaration thrill boredom indifference
  • 1.If you want excitement, you should try parachuting.
    1. اگر خواهان هیجان هستی، باید چتربازی را امتحان کنی.
  • 2.The news caused great excitement among her friends.
    2. (آن) خبر منجر به هیجان زیادی در بین دوستانش شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان