خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بدنما
[اسم]
eyesore
/ˈaɪsɔːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بدنما
بدترکیب، چشم آزار
informal
1.That old factory is a real eyesore!
1. آن کارخانه قدیمی واقعا بدترکیب است!
تصاویر
کلمات نزدیک
eyesocket
eyesight
eyeshadow
eyes pop out
eyes in the back of one's head
eyewash
eyewitness
eyrie
f
fab
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان