[اسم]

eyewitness

/ˈaɪwɪtnəs/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شاهد عینی

معادل ها در دیکشنری فارسی: شاهد عینی
  • 1.an eyewitness account of the suffering of the refugees
    1. گزارش های یک شاهد عینی از رنج پناهندگان
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان