خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بارور
2 . حاصلخیز
[صفت]
fertile
/ˈfɜrtəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more fertile]
[حالت عالی: most fertile]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بارور
زایا
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بارور
زایا
زاینده
مترادف و متضاد
generative
productive
infertile
1.The treatment has been tested on healthy fertile women under the age of 35.
1. روش درمان روی خانمهای بارور سالم زیر 35 سال آزمایش شدهاست.
2
حاصلخیز
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حاصلخیز
زرخیز
آباد
بارور
1.The delta areas of rivers are known for their fertile soil.
1. مناطق دلتایی رودخانه بهخاطر خاک حاصلخیزشان معروف هستند.
2.The loss of their fertile lands threw the farmers into a panic.
2. از دست دادن زمین حاصلخیزشان کشاورزان را به وحشت انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
ferryboat
ferry boat
ferry
ferrous
ferrite
fertility
fertilization
fertilize
fertilizer
fervent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان