خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . وسایل جانبی
[اسم]
fittings
/fˈɪɾɪŋz/
غیرقابل شمارش
1
وسایل جانبی
لوازم جانبی، اتصالات
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اتصالات
1.a pine cupboard with brass fittings
1. یک کمد از چوب کاج به همراه لوازم جانبی برنجی
توضیح درباره واژه sfitting
واژه fitting به معنای "لوازم جانبی" به وسایلی گفته میشود که جزو متعلقات یک اثاثیه بزرگتر است، مثلاً دستگیرههای یک کمد دیواری
تصاویر
کلمات نزدیک
fitter
fitted kitchen
fitted carpet
fitted
fitr eid is an important religious holiday.
fitting room
five
five o’clock shadow
five thousand four hundred and twenty
five-a-side
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان