خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . دانه
2 . آدم غیرقابل اعتماد
3 . پوسته پوسته شدن
[اسم]
flake
/fleɪk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دانه
ذره، خرده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ذره
huge flakes of snow
دانههای بزرگ برف
the flakes of croissant
خردههای کورسان (نان)
2
آدم غیرقابل اعتماد
آدم غیرقابل اطمینان
informal
1.Don't trust him. He is such a flake.
1. به او اعتماد نکن. او آدم غیرقابل اعتمادی است.
[فعل]
to flake
/fleɪk/
فعل گذرا
[گذشته: flaked]
[گذشته: flaked]
[گذشته کامل: flaked]
صرف فعل
3
پوسته پوسته شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوسته پوسته شدن
تصاویر
کلمات نزدیک
flak
flair
flail
flagstone
flagship
flaky
flaky pastry
flamboyant
flame
flamenco
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان