Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . پوستهپوسته
2 . خلوچل
[صفت]
flaky
/ˈfleɪki/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: flakier]
[حالت عالی: flakiest]
1
پوستهپوسته
dry flaky skin
پوست خشک پوستهپوسته
2
خلوچل
عجیبغریب
informal
1.Carrie’s pretty flaky but she’s fun to be with.
1. "کری" خیلی خلوچل است، اما بودن با او سرگرمکننده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
flake
flak
flair
flail
flagstone
flaky pastry
flamboyant
flame
flamenco
flameproof
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان