خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آرد
[اسم]
flour
/ˈflaʊər/
غیرقابل شمارش
1
آرد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آرد
1.Add the flour to the eggs and milk.
1. آرد را به تخممرغ و شیر اضافه کن.
2.Wholemeal flour is more nutritious than white flour.
2. آرد گندم سبوسدار از آرد سفید مقویتر است.
تصاویر
کلمات نزدیک
flounder
flounce
flotsam
flotilla
flotation
flourish
flourishing
flout
flow
flow chart
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان