[اسم]

flow

/floʊ/
قابل شمارش

1 جریان

معادل ها در دیکشنری فارسی: جریان نهر سیلان
flow of something/somebody
جریان چیزی/کسی
  • 1. an endless flow of refugees into the country
    1. جریان بی‌پایان پناهندگان به داخل کشور
  • 2. the flow of a river
    2. جریان یک رودخانه
the traffic flow
جریان ترافیک

2 مد (دریا)

the ebb and flow
جزر و مد
[فعل]

to flow

/floʊ/
فعل ناگذر
[گذشته: flowed] [گذشته: flowed] [گذشته کامل: flowed]

3 جریان داشتن جاری شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جاری شدن جریان داشتن روان شدن
to flow + adv./prep.
جریان داشتن به‌سمت جایی
  • 1. From here the river flows north.
    1. از اینجا رودخانه به‌سمت شمال جریان دارد.
  • 2. The water flowed down the channel she had dug.
    2. آب از کانالی [آبراهی] که او کنده بود، به پایین جاری شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان