[فعل]

to flout

/flaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: flouted] [گذشته: flouted] [گذشته کامل: flouted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مورد تمسخر قرار دادن زیر پا گذاشتن، اهانت کردن

مترادف و متضاد defy scoff scorn
  • 1.I flouted the school’s dress code.
    1. من قانون لباس مدرسه را زیر پا گذاشتم.
  • 2.Motorists regularly flout the law.
    2. موتورسوارها مرتب قانون را مورد تمسخر قرار می دهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان