1 . سابق 2 . اولی (در بین دو چیز)
[صفت]

former

/ˈfɔːr.mər/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سابق قبلی

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیشتر پیشین سابق سلف متقدم قبلی
مترادف و متضاد one-time previous future next
  • 1.his former wife
    1. همسر سابق او
[ضمیر]

former

/ˈfɔːr.mər/

2 اولی (در بین دو چیز)

مترادف و متضاد latter
  • 1.He had to choose between losing his job and losing his family. He chose the former.
    1. او مجبور بود بین از دست دادن کارش و از دست دادن خانواده‌اش (یکی را) انتخاب کند. او اولی را انتخاب کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان