خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تکه
[اسم]
fragment
/ˈfrægmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تکه
خرده، قطعه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکهپاره
خرده
مترادف و متضاد
piece
1.There were fragments of glass everywhere.
1. خردههای شیشه همهجا بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
fragility
fragile peace
fragile
frag
fractured
fragmentary
fragmentation
fragrance
fragrant
fraidy-cat
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان