خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تازه کردن
2 . خنک شدن
3 . از نو ریختن (نوشیدنی)
[فعل]
to freshen
/ˈfreʃn/
فعل گذرا
[گذشته: freshened]
[گذشته: freshened]
[گذشته کامل: freshened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تازه کردن
طراوت بخشیدن
1.The rain had freshened the air.
1. باران به هوا طراوت بخشیده بود.
2
خنک شدن
سرد شدن
1.The wind will freshen tonight.
1. باد امشب سرد خواهد شد.
a freshening onshore breeze
یک نسیم خنک ساحلی
3
از نو ریختن (نوشیدنی)
لیوان نوشیدنی را دوباره پر کردن
1.Can I freshen your drink, sir?
1. میتوانم نوشیدنیتان را دوباره پر کنم، قربان؟
تصاویر
کلمات نزدیک
fresh-faced
fresh start
fresh scent
fresh produce
fresh out of something
fresher
freshly
freshman
freshness
freshwater
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان