خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . روشنایی ضعیف
2 . اندک
3 . تابیدن (با روشنایی ضعیف)
[اسم]
glimmer
/ˈglɪmər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
روشنایی ضعیف
نور کم، سوسو، کورسو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کورسو
1.He saw a faint glimmer of light from her window.
1. روشنایی ضعیفی را از پنجره او دید.
2
اندک
مقدار کم
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوسو
1.There’s still a glimmer of hope.
1. هنوز اندکی امید وجود دارد.
[فعل]
to glimmer
/ˈglɪmər/
فعل ناگذر
[گذشته: glimmered]
[گذشته: glimmered]
[گذشته کامل: glimmered]
صرف فعل
3
تابیدن (با روشنایی ضعیف)
سوسو زدن، درخشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوسو زدن
کورسو زدن
1.A light glimmered in the distance.
1. نوری در دوردست میتابید.
2.The fireflies glimmered in the dark.
2. کرمهای شبتاب در تاریکی میدرخشیدند.
تصاویر
کلمات نزدیک
gliding
glider
glide
glib
glenn
glimpse
glint
glisten
glitch
glitter
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان