خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گیج و منگ
[صفت]
groggy
/ˈɡrɑːɡi/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: groggier]
[حالت عالی: groggiest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گیج و منگ
خمود، بیحال
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مخمور
1.He’s still groggy from the anaesthetic.
1. او هنوز به خاطر اثرات بیهوشی گیج و منگ است.
2.The sleeping pills left her feeling very groggy.
2. قرص های خواب او را خیلی گیج و منگ کرده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
grocery store
grocery clerk
grocery
groceries
grocer's
groin
groom
grooming
groomsman
groove
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان