خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کپه
2 . اتومبیل قراضه
3 . پر کردن
[اسم]
heap
/hip/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کپه
توده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توده
خرمن
کپه
1.She left her clothes in a heap on the floor.
1. لباسهایش را کپهوار روی زمین رها کرد [لباسهایش را روی هم، روی زمین رها کرد].
2
اتومبیل قراضه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ابوطیاره
مترادف و متضاد
jalopy
[فعل]
to heap
/hip/
فعل گذرا
[گذشته: heaped]
[گذشته: heaped]
[گذشته کامل: heaped]
صرف فعل
3
پر کردن
کپه کردن، تلنبار کردن، روی هم انباشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
توده کردن
کپه کردن
1.She heaped food onto my plate.
1. بشقابم را از غذا پر کرد [بشقابم را پر از غذا کرد].
تصاویر
کلمات نزدیک
healthy economy
healthy appetite
healthy
healthily
healthful
heaped
hear
hear from
hear of
hear something second-hand
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان