1 . کمک کردن 2 . پذیرایی کردن 3 . دزدیدن 4 . نادیده گرفتن 5 . کمک 6 . خدمتکار 7 . کمک!
[فعل]

to help

/help/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: helped] [گذشته: helped] [گذشته کامل: helped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کمک کردن بهتر کردن

مترادف و متضاد aid assist help out lend a hand to hinder
to help with something
در چیزی کمک کردن
  • He always helps with the housework.
    او همیشه در کار خانه کمک می‌کند.
to help somebody
به کسی کمک کردن
  • We must try to help each other.
    ما باید سعی کنیم به یکدیگر کمک کنیم.
to help somebody with something
به کسی در چیزی کمک کردن
  • Dad always helps me with my homework.
    بابا همیشه در تکالیفم به من کمک می‌کند.
to help (somebody) in doing something
در انجام کاری (به کسی) کمک کردن
  • I need contacts that could help me in finding a job.
    به روابطی نیاز دارم که در پیدا کردن شغل به من کمک کند.
to help somebody (to) do something
در انجام کاری (به کسی) کمک کردن
  • 1. Can I help you make dinner?
    1. می‌توانم در درست کردن شام کمکت کنم؟
  • 2. The college's goal is to help students (to) achieve their aspirations.
    2. هدف کالج این است که به دانشجوها کمک کند به اهدافشان برسند.
to help (to) do something
در کاری کمک کردن
  • She helped (to) organize the party.
    او در برگزاری و برنامه‌ریزی مهمانی کمک کرد.
to help something
چیزی را بهتر کردن
  • It doesn't really help matters knowing that everyone is talking about us.
    این که بدانیم همه دارند درباره ما صحبت می‌کنند، واقعاً اوضاع را بهتر نمی‌کند.
کاربرد فعل help به معنای کمک کردن
فعل help به معنای آسان‌تر کردن یا ممکن کردن چیزی برای دیگری است، حال با کاری انجام دادن یا با دادن چیزی که مورد نیاز آنها است. مثلاً:
".Dad always helps me with my homework" (بابا همیشه در تکالیفم به من کمک می‌کند.)
در ساختارهایی که افعال با to می‌آیند، معمولاً در محاوره و حالات غیررسمی to حذف می‌شود. مثلاً:
".She helped (to) organize the party" (او کمک کرد (تا) مهمانی را برپا کنیم.)
گاهی اوقات فعل help به معنای "بهتر کردن یک موقعیت" است. مثلاً:
".This should help (to) reduce the pain" (این کمک می‌کند (تا) درد کمتر شود.)

2 پذیرایی کردن کشیدن، ریختن

to help oneself
از خود پذیرایی کردن
  • If you want another drink, just help yourself.
    اگر یک نوشیدنی دیگر می‌خواهید، از خود پذیرایی کنید.
to help oneself/somebody to something
برای خود/کسی چیزی کشیدن [ریختن]
  • Can I help you to some more salad?
    برایتان کمی بیشتر سالاد بریزم؟
کاربرد فعل help به معنای پذیرایی کردن
فعل help وقتی با واژه‌های مرتبط با خوراکی و نوشیدنی می‌آید، به معنای "از خود پذیرایی کردن" یا "برای کسی غذا کشیدن" است. مثلا:
".If you want another drink, just help yourself" (اگر یک نوشیدنی دیگر می‌خواهید، از خود پذیرایی کنید.)

3 دزدیدن

informal
مترادف و متضاد steal
to help oneself to something
چیزی را دزدیدن/از چیزی دزدی کردن
  • He'd been helping himself to the money in the cash register.
    او پول صندوق را می‌دزدیده بود.

4 نادیده گرفتن اجتناب کردن، کنترل کردن، متوقف کردن

somebody can't help (doing) something
کسی نمی‌تواند چیزی (انجام کاری) را کنترل کند
  • He couldn't help laughing.
    او نتوانست خنده‌اش را کنترل کند.
somebody can't help but do something
کسی نمی‌تواند از انجام کاری اجتناب کند/کسی نمی‌تواند انجام کاری را نادیده بگیرد
  • We couldn’t help but notice that you were late.
    ما نتوانستیم دیرآمدن شما را نادیده بگیریم [ما متوجه دیرآمدن شما شدیم].
can't help oneself
نمی‌تواند خودش را کنترل کند
  • She couldn't help herself; she burst into tears.
    او نتوانست خود را کنترل کند؛ به گریه افتاد.
[اسم]

help

/help/
غیرقابل شمارش

5 کمک

مترادف و متضاد aid assistance succour hindrance
help with something
کمک برای چیزی
  • 1. Do you need any help with those boxes?
    1. برای (بلند کردن) آن جعبه‌ها کمک نیاز داری؟
  • 2. I could use some help with the cleaning.
    2. من می‌توانم از کمک (شما) برای تمیزکاری استفاده کنم [برای نظافت به کمک نیاز دارم].
to be of any help to somebody
کمکی به کسی کردن
  • Can I be of any help to you?
    می‌توانم کمکی به شما بکنم؟
with the help of somebody/something
با کمک کسی/چیزی
  • She stopped smoking with the help of her family and friends.
    او با کمک خانواده و دوستانش، دست از سیگار کشیدن برداشت.
much help
کمک زیاد/چندان
  • The map wasn't much help.
    نقشه کمک چندانی نکرد.
to seek financial/legal/medical ... help
کمک مالی/حقوقی/پزشکی و... خواستن
  • The company is seeking financial help.
    شرکت، کمک مالی می‌خواهد [شرکت در جستجوی کمک مالی است].
help in doing something
کمک در انجام کاری
  • The organization offers help in dealing with paperwork.
    این سازمان در انجام کارهای اداری [کاغذبازی] کمک ارائه می‌دهد.
to ask for help
کمک خواستن
  • I was too embarrassed to ask for help.
    زیادی شرمنده بودم تا درخواست کمک کنم [روم نمی‌شد کمک بخواهم].
کاربرد واژه help به معنای کمک
واژه help به کاری گفته می‌شود که برای کسی انجام می‌دهید تا اوضاع را برای آن فرد راحت‌تر و ممکن سازید. واژه help در این مفهوم غیرقابل شمارش است، برخلاف فارسی که ما از "کمک‌ها" استفاده می‌کنیم. مثلا:
".Thank you for all your help" (بابت همه کمک‌هایتان، ممنون.)
واژه help به چیزهایی از قبیل پول، مشورت، زمان و... که در اختیار دیگران می‌گذاریم تا به آنها کمک کنیم، نیز اطلاق می‌گردد. مثلا:
"to seek financial help" (کمک مالی جستن)
واژه help در انگلیسی گاهی اوقات به مفهوم "بهره" و "استفاده" است. مثلا:
".With the help of a ladder, neighbors were able to rescue the children from the blaze" (با استفاده از یک نردبان [به کمک نردبان] همسایه‌ها توانستند بچه‌ها را از شعله‌های آتش نجات دهند.)
".The map wasn't much help" (نقشه کمک چندانی نکرد.)

6 خدمتکار کلفت، خدمتکاران (the help)

  • 1.The help is coming round this morning to clean.
    1. خدمتکار امروز صبح برای نظافت به اینجا می‌آید.
کاربرد واژه help به معنای خدمتکار/خدمتکاران
وقتی واژه help همراه با the می‌آید (the help) به معنای فرد یا افرادی است که در ازای پول، کارهای خانه را انجام می‌دهند و به اعضای خانه کمک می‌کنند.
[حرف ندا]

help!

/hˈɛlp/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کمک!

  • 1.Help! I'm drowning!
    1. کمک! دارم غرق می‌شوم!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان