خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نامناسب
2 . غیرعملی
[صفت]
impractical
/ɪmˈpræktəkəl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more impractical]
[حالت عالی: most impractical]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
نامناسب
غیرکاربردی
مترادف و متضاد
functional
practical
impractical high heels
کفشهای پاشنه بلند نامناسب
2
غیرعملی
غیرواقعبینانه، ناشدنی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نشدنی
غیرعملی
1.It was totally impractical to think that we could finish the job in two months.
1. کاملاً ناشدنی بود که فکر کنیم میتوانیم کار را در دو ماه تمام کنیم.
تصاویر
کلمات نزدیک
impracticable
impoverished
impoverish
impound
impotent
imprecation
imprecise
impregnable
impregnate
impregnation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان