خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . برش
[اسم]
incision
/ɪnˈsɪʒn/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
برش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
برش
بریدگی
1.Make a small incision below the ribs.
1. پایین دنده ها یک برش کوچک ایجاد کنید.
تصاویر
کلمات نزدیک
incise
incipient
incinerator
incinerate
incidentally
incisive
incisor
incite
incitement
incivility
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان