خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سرباز پیادهنظام
[اسم]
infantryman
/ˈɪnfəntrimən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سرباز پیادهنظام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرباز پیاده
تصاویر
کلمات نزدیک
infantry
infantile
infanticide
infant school
infant formula
infarction
infatuated
infatuation
infect
infected
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان