خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . استنتاج کردن
[فعل]
to infer
/ɪnˈfɜr/
فعل گذرا
[گذشته: inferred]
[گذشته: inferred]
[گذشته کامل: inferred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
استنتاج کردن
نتیجهگیری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
استنباط کردن
برداشت کردن
1.I inferred from our conversation that he was unhappy with his job.
1. از مکالمهمان استنتاج کردم که او از شغلش راضی نیست.
تصاویر
کلمات نزدیک
infectious disease
infectious
infection
infected
infect
inference
inferential
inferior
inferiority
inferiority complex
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان