خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . ادغام شدن
[فعل]
to integrate
/ˈɪntəˌgreɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: integrated]
[گذشته: integrated]
[گذشته کامل: integrated]
صرف فعل
1
ادغام شدن
تلفیق شدن، یکپارچه شدن
مترادف و متضاد
combine
1.The updates can be integrated into your existing software.
1. این بهروزرسانیها میتوانند با نرمافزار موجود [فعلی] شما، تلفیق شوند.
2.They have not made any effort to integrate with the local community.
2. آنها، هیچ تلاشی برای یکپارچه شدن [درآمیختن] با جامعه [اجتماع] محلی نکردهاند.
3.transport planning should be integrated with energy policy.
3. برنامهریزی حمل و نقل باید با سیاست انرژی ادغام [ترکیب] شود.
تصاویر
کلمات نزدیک
integrally
integral calculus
integral
integer
intangible
integrated
integrated circuit
integration
integrity
intellect
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان