خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قصد داشتن
[فعل]
to intend
/ɪnˈtend/
فعل ناگذر
[گذشته: intended]
[گذشته: intended]
[گذشته کامل: intended]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
قصد داشتن
نیت کردن، منظور داشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصمیم داشتن
قصد داشتن
مترادف و متضاد
contemplate
have the intention
mean
plan
to intend to do something
قصد انجام کاری را داشتن
We intend to go to Australia next year.
قصد داریم سال بعد به استرالیا برویم.
intend doing something
قصد انجام کاری را داشتن
I don't intend staying long.
من قصد زیاد ماندن ندارم.
to intend somebody/something to do something
قصد داشتن که کسی/چیزی کاری انجام دهد
The writer clearly intends his readers to identify with the main character.
نویسنده آشکارا قصد دارد خوانندگانش با شخصیت اصلی همذاتپنداری کنند.
to intend something
قصد چیزی داشتن
The company intends a slow-down in expansion.
شرکت قصد کم کردن سرعت گسترش خود را دارد.
to intend somebody something
قصد چیزی به کسی را داشتن
He intended her no harm.
او قصد هیچ آزاری به او را ندارد.
to intend that…
قصد داشتن اینکه...
We intend that production will start next month.
ما قصد داریم که تولید ماه آینده شروع شود.
to intend something by something
از چیزی منظور داشتن
What exactly did you intend by that remark?
دقیقا از آن اظهارنظر چه منظوری داشتی؟
تصاویر
کلمات نزدیک
intelligible
intelligentsia
intelligently
intelligent
intelligence test
intended
intended for
intense
intensely
intensification
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان