1 . داخلی
[صفت]

internal

/ɪnˈtɜrn.əl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more internal] [حالت عالی: most internal]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 داخلی

مترادف و متضاد external
  • 1.The government warned its neighbors not to interfere in its internal affairs.
    1. دولت به کشورهای همسایه هشدار داد که در مسائل داخلی آن، دخالت نکنند.
internal bleeding
خونریزی داخلی
internal organs
اعضای داخلی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان