خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مخترع
[اسم]
inventor
/ɪnˈvɛntər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مخترع
مبدع، نوآفرین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نوآور
مخترع
1.Inventors started to use science and technology to invent new weapons.
1. مخترعان شروع به استفاده از علوم و فناوری کردند تا سلاح جدیدی اختراع کنند.
2.Marconi was the inventor of the radio.
2. «مارکونی»، مخترع رادیو بود.
3.Suddenly, inventors had something very powerful to use in their designs.
3. ناگهان، مخترعین چیز بسیار قدرتمندی داشتند تا در طراحی شان از آن استفاده کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
inventive
invention
invent
inveigle
inveigh
inventory
inverness
inverse
inversion
invert
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان