خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کیوی (میوه)
2 . کیوی (پرندهشناسی)
[اسم]
kiwi
/ˈkiː.wiː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کیوی (میوه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کیوی
مترادف و متضاد
kiwifruit
2
کیوی (پرندهشناسی)
1.A kiwi is a bird that can't fly.
1. کیوی پرندهای است که نمیتواند پرواز کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
kitty
kittiwake
kitten heels
kitten
kitsch
kiwi fruit
kleenex
kleptomania
km
knack
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان