Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . حمله کردن (بهطور شفاهی)
2 . سعی کردن (کسی را) زدن
[فعل]
to lash out
/ˈlæʃ ˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: lashed out]
[گذشته: lashed out]
[گذشته کامل: lashed out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حمله کردن (بهطور شفاهی)
سرزنش کردن، انتقاد کردن
1.Olson lashed out at the media.
1. "اولسون" از رسانه انتقاد کرد.
2
سعی کردن (کسی را) زدن
لگد زدن، حمله کردن (بهسمت کسی برای زدن)
1.She suddenly lashed out at the boy.
1. او ناگهان سعی کرد پسر را (کتک) بزند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
lash
laserdisc
laser-guided bomb
laser-assisted subepithelial keratomileusis
laser-assisted in situ keratomileusis
lash together
lash-like
lash-up
lasher
lashing
کلمات نزدیک
lash
laser surgery
laser printer
laser
lascivious
lashings
lass
lassie
lassitude
lasso
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان