Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . طناب (مخصوص اسب و گاو گرفتن)
2 . با طناب (اسب و ...) گرفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
lasso
/ˈlæsoʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
طناب (مخصوص اسب و گاو گرفتن)
طناب اسبگیری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمند
1.that's my father's lasso.
1. آن طناب اسبگیری پدرم است.
[فعل]
to lasso
/ˈlæsoʊ/
فعل گذرا
[گذشته: lassoed]
[گذشته: lassoed]
[گذشته کامل: lassoed]
صرف فعل
2
با طناب (اسب و ...) گرفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کمند انداختن
1.at last his father lassoed the horse.
1. بالاخره پدرش، آن اسب را با طناب گرفت.
تصاویر
کلمات نزدیک
lassitude
lassie
lass
lashings
lash out
last
last call
last gasp
last minute
last month
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان