خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . به حال خود گذاشتن
[عبارت]
leave someone alone
/liv ˈsʌmˌwʌn əˈloʊn/
1
به حال خود گذاشتن
دست از سر کسی برداشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دست از سر کسی برداشتن
1.For God's sake leave me alone.
1. محض رضای خدا مرا به حال خودم بگذار [دست از سرم بردار].
تصاویر
کلمات نزدیک
leave out
leave off
leave of absence
leave in the dust
leave behind
leave things to the last minute
leaven
lebanese
lebanon
lecherous
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان