خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آزاد کردن
[فعل]
to liberate
/ˈlɪbəˌreɪt/
فعل گذرا
[گذشته: liberated]
[گذشته: liberated]
[گذشته کامل: liberated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
آزاد کردن
رها کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آزاد ساختن
رها کردن
1.You need to free your mind and liberate yourself from prejudice.
1. باید ذهنت را رها کنی و خودت را از (شر) تعصب آزاد کنی.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
liberalness
liberally
liberality
liberal
liar
librarian
library
librate
license number
license plate
کلمات نزدیک
liberalize
liberality
liberalism
liberal party
liberal arts
liberated
liberating
liberation
liberator
libertarian
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان