خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . معذب
[عبارت]
like a fish out of water
/laɪk ə fɪʃ aʊt ʌv ˈwɔtər/
1
معذب
غریبی کردن، تعلق نداشتن (به جایی)
1.I felt like a fish out of water in my new school.
1. من در مدرسه جدیدم غریبی میکردم.
تصاویر
کلمات نزدیک
like a cat on a hot tin roof
like a bull in a china shop
like
likable
lightweight
like cat and dog
like dog's breath
like lambs to the slaughter
like new
like thunder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان