خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدیر
2 . سرمربی (فوتبال)
[اسم]
manager
/ˈmæn.ɪdʒ.ər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مدیر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مدیر
گرداننده
1.May I speak to the manager?
1. ممکن است با مدیر صحبت کنم؟
2.She's the manager of the local sports team.
2. او مدیر تیم ورزش محلی است.
a bank/hotel/sales/marketing/project manager
مدیر بانک/هتل/فروش/بازاریابی/پروژه و...
She’s now marketing manager for the southeast area.
او اکنون مدیر بازاریابی برای منطقه جنوب شرقی است.
2
سرمربی (فوتبال)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سرمربی
مترادف و متضاد
head couch
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
management control
management consulting
management consultant
management
managed economy
manageress
managerial
managerially
managership
managing director
کلمات نزدیک
management team
management
managed
manageable
manage
manageress
managerial
managing director
manatee
manchester
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان