Roger wanted to buy it but it cost too much money.
"راجر" میخواست آن را بخرد اما آن خیلی پول میخواست.
to make/earn money
پول درآوردن/بهدست آوردن
1.
She earns a little money by babysitting.
1.
او پول اندکی از طریق نگهداری بچه به دست میآورد.
2.
The company isn't making any money this year.
2.
شرکت امسال هیچ پولی در نمیآورد.
توضیحاتی در رابطه با money
معادل اسم money در فارسی "پول" است. به واحدی برای مبادله در قالب سکه و کاغذ گفته میشود و اکثر مبادلات امروزه از طریق تبادل پول انجام میشود. مثال:
".I spent a lot of money" (من خیلی پول خرج کردم.)